مسئله مهم امروزه ایران ، ایستادگی هسته ای آن با جامعه بین المللی است. در حالی که این نکته کاملاً آشکار است ، آنچه که اغلب نیست این است که حل این بحران به احتمال زیاد بر روند آینده جمهوری اسلامی ایران تأثیر خواهد گذاشت ، نه فقط از نظر سیاست خارجی آن ، بلکه از نظر داخلی آن نیزسیاست ، اقتصاد آن و به طور بالقوه حتی ماهیت خود دولت. در رژیم ایران ، ایستادگی هسته ای با یک سری از موضوعات مهم دیگر-رابطه ایران با غرب ، اصلاحات اقتصادی و میراث انقلاب 1978-از نزدیک مطابقت دارد. بنابراین ، نتیجه بحران هسته ای احتمالاً در صورت عدم تعیین ، نتیجه این مباحث دیگر ، که به نوبه خود برای آینده متوسط و احتمالاً طولانی مدت ایران بسیار مهم است ، تأثیر خواهد گذاشت. به همین دلیل است که ایستادگی هسته ای این امکان را دارد که آینده ایران را در مناطقی بسیار فراتر از حوزه امنیتی سنتی شکل دهد.
اهمیت ایستادن هسته ای در حوزه اقتصادی
اقتصاد ایران به شدت نیاز به اصلاحات دارد. این بیماری در اثر فساد فلج شده است ، با تخمین زده می شود 40 درصد از تولید ناخالص داخلی ایرانی توسط استخوانی ها - بنیادهای خیریه ای که برای اداره دارایی های شاه به نمایندگی از مردم ایران ایجاد شده اند ، به حساب می آیند ، اما در واقعیت دستگاه های فساد گسترده ای که رهبری ارشد را به دست می آورند. مشکل فساد باعث کاهش نقدینگی ، وحشت از سرمایه گذاری ، افزایش تورم ، ایجاد بیکاری گسترده ، کاهش صادرات غیر نفتی ، فقیر طبقه متوسط و ایجاد شکاف بسیار جدی بین ثروتمندان و فقیر شده است. اقتصاددانان ایرانی به طور مرتب مشاهده می کنند که ایران باید یا در یک کمپین بزرگ ضد فساد شروع کند یا راه هایی برای تولید مقادیر عظیمی از سرمایه گذاری در اقتصاد ایران پیدا کند. در واقع ، آخرین برنامه پنج ساله ایران علاوه بر 70 میلیارد دلار برای کمک به صنعت نفت فرومایه ایران ، هر سال 20 میلیارد دلار سرمایه گذاری می خواهد.
مشکل تهران ، همانطور که بسیاری از اقتصاددانان ایرانی خاطرنشان می کنند ، این است که تنها سه بازار سرمایه در جهان وجود دارد که می توانند طی پنج تا ده سال آینده چنین سطحی از سرمایه گذاری را در ایران ایجاد کنند: ایالات متحده ، اروپا و ژاپن. به همان اندازه که هاردلین های ایرانی دوست دارند باور کنند که روس ها ، چینی ها و هندی ها می توانند جایگزین غرب شوند ، آنها نمی توانند - و نمی توانند در حدود یک دهه در موقعیتی قرار بگیرند. علاوه بر این ، مسئله فناوری برتر غربی وجود دارد: ایرانیان ترجیح می دهند که به جای لوکوئیل یا سینوپک ، زیرساخت های نفتی خود را ترمیم کنند و زیرساخت های نفتی خود را ترمیم کنند.
افزایش قیمت نفت باعث کاهش اوضاع نشده است. با توجه به میزان فساد ، تعداد کمی از سود نفتی بادگیر ایران به طبقه متوسط و پایین ایران می رسد. بیش از حد به دیوانگی حاکم منحرف می شود - و در بسیاری از موارد از آنها خارج می شود. در نتیجه ، بازدید کنندگان اخیر از تهران گزارش می دهند که علی رغم افزایش درآمد ایران ، اقتصاد همچنان رو به وخامت می گذارد ، بلکه وسوسه کننده ها شروع به خراب شدن می کنند. مردم ایران می دانند که دولت آنها از قیمت های زیاد نفت مبلغ زیادی پول می گیرد و حتی عصبانی تر است که هیچ یک از پاداش ها را به دست نمی آورند. در واقع ، اوضاع تا حدودی شبیه به آن است که قبل از انقلاب 1978 ، هنگامی که افزایش گسترده درآمدهای نفت ایران از افزایش قیمت 1973 باعث افزایش مربوط به درآمدهای ایالتی شد اما فساد مانع از کاهش زیاد به مردم شد. بدون اینکه بیش از حد از وضعیت فعلی وضعیت فعلی استفاده کند ، شایان ذکر است که مقامات برجسته در انقلاب ایران همه معتقدند که این یک عنصر مهم در برانگیختن انقلاب علیه شاه بود.
نیاز ایران به سرمایه خارجی (به ویژه غربی) سلامت اقتصادی طولانی مدت و حتی میان مدت خود را با ایستادگی هسته ای مرتبط می کند. اگر ملل غربی تصمیم بگیرند تحریم های جدی اقتصادی را به ایران اعمال کنند تا آن را به دلیل عدم محاصره خود مجازات کنند یا سعی کنند تهران را برای کنار گذاشتن پیگیری خود از چرخه سوخت هسته ای مجبور کنند ، این می تواند تأثیر بسیار مضر بر اقتصاد ایران داشته باشد. این امر به ویژه در صورتی که این تحریم ها مانع از سرمایه گذاری غربی در ایران شود ، که می تواند تأثیر چشمگیری بر ثروت اقتصادی ایران داشته باشد ، صادق است.
از این گذشته ، برای 15 سال گذشته ، بزرگترین (اما تنها نه تنها) منبع دشمنی مردمی نسبت به رژیم ، وضعیت فقیر اقتصاد ایران بوده است. در واقع ، مردم ایران رئیس جمهور محمود احمدی نژاد را به دنبال پیگیری سلاح های هسته ای ، بلکه برای اصلاح اقتصاد و مبارزه با فساد انتخاب کردند - هیچ یک از آنها حتی یک شروع واقع بینانه را انجام نداده اند. در نوامبر 2005 ، رئیس جمهور احمدی نژاد اعلام کرد که دولت شروع به توزیع سهام صنایع عمومی ایرانی در کل جمعیت خواهد کرد. شایعات به سرعت گسترش یافت مبنی بر اینکه این یک گام اولیه برای توقیف و توزیع مجدد بسیاری از صنایع خصوصی و سایر دارایی ها بود و نتیجه آن پرواز گسترده و ناگهانی سرمایه از ایران بود ، احتمالاً به دستور 200 میلیارد دلار. این ، همراه با تماس ظالمانه احمدی نژاد برای پاک کردن اسرائیل از نقشه و کنفرانس احمقانه و بدبخت "جهان بدون صهیونیسم" باعث شد تا بازار سهام تهران فروپاشی شود. جای تعجب نیست که بازدید کنندگان اخیر از تهران گزارش می دهند که رشد نارضایتی عمومی اغلب به آقای احمدی نژاد گسترش می یابد زیرا مردم احساس می کنند که وی با انجام هیچ کاری در اقتصاد یا مهار فساد ، به آنها خیانت کرده است. علیرغم خرد متداول در رسانه های غربی که ایرانیان به طور جهانی در اطراف احمدی نژاد در مورد مسئله هسته ای تجمع کرده اند ، بازدید کنندگان از تهران از تصویری بسیار پیچیده تر خبر می دهند: بسیاری از ایرانیان بر این باورند که مسئله هسته ای نباید اولویت اول آنها باشد و ترس از افزایش آنها باعث افزایش آنها خواهد شد. انزوا بین المللی ، که آنها می دانند تأثیر منفی بر اقتصاد آنها خواهد گذاشت.
اهمیت ایستادن هسته ای در حوزه سیاسی
ارتباط بین رویارویی هسته ای با غرب ، نیازهای اقتصاد ایران و مسئله بهبود روابط با غرب (که بسیاری از رهبران عملی ایران به منظور مقابله با نیازهای اقتصاد ، به رسمیت می شناسند) پتانسیل عمیقی را برای عمیق ایجاد می کند. در بدن ایران سیاسی تقسیم می شود. غربی ها غالباً و به اشتباه تصور می کنند که رژیم ایران یکپارچه است ، اما دقیقاً برعکس این مورد است. ایران یکی از پراکنده ترین دولت های جهان است. R. K. Ramazani ، فارسی بزرگ ، یک بار سیاست ایران را "Kaleidoscopic" توصیف می کرد ، که منظور او این بود که به هزار قطعه جداگانه تقسیم می شد ، که همه آنها هر زمان که موضوع تغییر می کرد ، متفاوت می شدند.
کتابهای مرتبط
دفتر خاطرات بخارست
ستون جدید
انتخاب محبوب و دموکراسی مدیریت شده
البته ، برخی از افراد وجود دارند که تمایل دارند در این زمینه ها با یکدیگر هماهنگ تر باشند و لازم است که آنها را در برخی از دسته های گسترده قرار دهید ، در صورتی که فقط برای اهداف توصیفی باشد. به این معنا ، منطقی است که از چهار موقعیت گسترده در سیستم سیاسی ایران صحبت کنیم:
- بهترین و مهمترین آنها اصلاح طلبان هستند که اکنون توسط ارقامی مانند وزیر پیشین کابینه مصطفی موین و سردبیر روزنامه سابق عبدالله نوری هدایت می شوند. اصلاح طلبان در حال آشفتگی هستند و تعداد کمی از نهادهای قدرت در ایران را کنترل می کنند. بیشتر ایرانیان از زمان ریاست جمهوری خاتامی بسیار ناامید شده بودند ، و رژیم رهبران اصلاح طلب در زندان عالی (مانند آقای نوری) و همچنین هر رهبر دانشجویی که هر درجه ای از کاریزما را نشان می دهد ، انجام داده است. در طول انتخابات ماجلز در سال 2004 ، شورای نگهبان هزاران نامزد اصلاح طلب را رد کرد و اطمینان حاصل کرد که آنها از کنترل پارلمان محروم شده اند ، که زمانی پایگاه اصلی قدرت آنها بوده است. اصلاح طلبان سلاح های هسته ای را اولویت پایین می دانند. آنها بر لزوم اصلاحات اقتصادی و اجتماعی تأکید می کنند و روابط خوبی با غرب می خواهند. در واقع ، در طول دولت خاتامی ، بسیاری از اصلاح طلبان پیشرو ایرانی به طور خصوصی به ایالات متحده اطمینان دادند که آقای خاتامی مایل است به عنوان بخشی از یک نزدیکی عمومی ، برنامه هسته ای را به طور کلی رها کند - که در آن زمان توسط رهبر عالی خمهایی مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
- در نتیجه از بین رفتن اصلاح طلبان در رژیم ، تکنوکرات های عملی مانند رئیس جمهور پیشین هاشمی رافسانجانی و مذاکره کننده اصلی هسته ای حسن روهانی ، امروز جناح چپ را در ساختار دولتی ایران علامت گذاری می کنند. این مردان مدتهاست که بالاترین اولویت را در بازسازی اقتصاد ایران قرار داده اند و می دانند که این امر بدون روابط بسیار بهبود یافته با غرب به منظور تشویق تجارت و سرمایه گذاری بیشتر در ایران غیرممکن است. این سیاست آنها از اوایل انقلاب و جنگ ایران و عراق بوده است. در حالی که آنها مطمئناً یک سلاح هسته ای را دوست دارند ، همه چیزهای دیگر برابر هستند ، اما آنها بارها و بارها اظهار داشتند که اگر در راه روابط بهبود یافته با غرب که برای سلامت اقتصادی ایران بسیار مهم است ، می خواهند این برنامه را فدا کنند.
- هاردلین های رادیکال ، مانند رئیس جمهور فعلی محمود احمدی نژاد ، رئیس نگهبان انقلابی ، رحیم صفوی ، رئیس قوه قضاییه محمد یزدی ، و رهبر شورای نگهبان احمد جاناتی ، مؤمنان واقعی در انقلاب ایران هستند. آنها مشهور به مشکلات اقتصادی ایران توجه زیادی می کنند و معتقدند که مردم ایران مایل به فداکاری های بیشتر در پیگیری انقلاب اسلامی هستند. آنها مصمم هستند که سلاح هسته ای را بدست آورند ، زیرا آنها معتقدند که لازم است که مبارزات بزرگتر آنها با ایالات متحده ، که آنها را تهدید اصلی ایران و انقلاب می دانند ، لازم باشد. تجدید حیات تندروهای رادیکال یک واقعه دوران در سیاست ایران بوده است و دوباره ، شدیدترین ، ایدئولوژیک ترین ، غیرقابل انعطاف ترین و بی پروا ترین جنبه های ائتلاف انقلابی را به سیاست ایران بازگرداند. قبل از ظهور جنبش آبادگان (هاردلین های جوان ، که بیشتر آنها جانباز جنگ ایران و عراق) در سال 2004 بودند ، به نظر می رسید این فشار جمهوری اسلامی به طور فزاینده ای به حاشیه رانده می شود. با این حال ، تخریب دولت خاتامی ، ناامیدی مردم در اصلاح طلبان و ظهور این افراد جوان تر ، تعادل را در طیف سیاسی ایران به سمت راست تغییر داده است.
- محافظه کاران اصلی مانند رئیس فعلی شورای امنیت ملی و علی لاریجانی و (از اهمیت ویژه ای) علی خامنه ، در بین این دو گروه قرار دارند. خمنه ، اهمیت هر دو اجازه نمی دهد که اقتصاد ایران به هم بیفتد (به دلیل پتانسیل این امر باعث ناآرامی گسترده مردمی) و عدم بیگانه کردن هاردینرهای رادیکال که در نهایت مهمترین قدرت او هستند. در نتیجه ، از سال 1990 تا 2002 ، خامنه ای مسیری میانه را دنبال کرد و هرگز فعالیت هسته ای و تروریستی ایران را به اندازه کافی برای برآورده کردن آمریکایی ها مهار نکرد ، اما نگه داشتن کارها به اندازه کافی برای اجازه دادن به دولت های اروپایی و ژاپن (که بسیار مایل به آن بودندبرای ادامه تجارت و سرمایه گذاری در ایران ، چشم بسته به رفتارهای ایرانی در آن زمان).
در حالت ایستاده هسته ای فعلی ، خامنه بسیار دوست دارد که همچنان به این خط حصار حصار ادامه دهد و از انتخاب بین بمب یا کره خودداری کند. متأسفانه برای او ، تعیین جدید اروپایی ها برای جلوگیری از دستیابی به ایران از توانایی سلاح های هسته ای ، تهدید کرده است که او را به سمت شاخ های یک معضل سوق می دهد و او را وادار می کند تا دقیقاً این انتخاب غیرقابل توصیف را انجام دهد.
بنابراین موضع فعلی ایران در مورد تهدید به سرگیری غنی سازی کامل و حتی خروج از NPT به بهترین وجه به عنوان یک سازش بین سخت افزار و محافظه کاران اصلی دیده می شود. هاردینرها آن را دوست دارند زیرا هیچ علاقه ای به روابط بهبود یافته با غرب ندارند و به سادگی توانایی هسته ای را می خواهند. محافظه کاران اصلی مایل به پیگیری آن به دلایلی بسیار متفاوت هستند. برای آنها ، احتمالاً راهی برای "تماس با بلوف اروپا" است. با توجه به سوابق اروپایی در طول دهه 1990 ، عدم تمایل به پیروی از هرگونه تهدید برای سخت شدن با ایران ، تهران بدون شک معتقد است که این بار این کار را نمی کنند. بدون شک اکثر سیاستگذاران ایرانی معتقدند که گرفتن یک خط سخت ، اروپایی ها را به سمت موقعیت سختی که در آن می خواهند وادار می کند ، بار دیگر مزایای اقتصادی تجارت با ایران را به امید توقف برنامه هسته ای انتخاب می کند. اگر این قمار بپردازد و اروپایی ها حاضر به تحمیل چنین تحریم ها نیستند ، ایرانیان دوباره شرایط غنیفی را که در دهه 1990 از آنها لذت می بردند ، می توانند کیک خود (برنامه هسته ای و پشتیبانی از تروریسم) داشته باشند و آن را نیز بخورند (تجارت و سرمایه گذاری آنها از اروپا و آسیای شرقی).
کنت ام پولاک
متخصص سابق بروکینگز
دانشمند مقیم - AEI
آنچه از این طبقه بندی سریع صحنه سیاسی ایران ناشی می شود این است که بین این گروه های مختلف تفاوت های جدی وجود دارد که بحث هسته ای می تواند به شکاف های آشکار تبدیل شود. به ویژه ، اگر غرب متحد بماند و مایل به تحریم های سخت بر ایران باشد تا بتواند تهران را به سمت رها کردن برنامه هسته ای مجبور کند ، عملگرایان (و اصلاح طلبان ، تا آنجا که آنها مهم هستند) ممکن است به خوبی باز شود. با هاردینرها ، در حالی که محافظه کاران اصلی احتمالاً خود را در وسط گرفتار می کنند و مجبور می شوند بین این دو انتخاب کنند. این عواقب می تواند از نظر تعیین ترکیب آینده رژیم ایران و بنابراین ، مسیر سیاست ایران بسیار دور از دسترس باشد.
در حال حاضر، سیاست داخلی ایران چندپاره و در بن بست باقی مانده است. از آنجایی که تندروها، عملگرایان و محافظه کاران جریان اصلی نظرات متفاوتی در مورد چگونگی رسیدگی به نیازهای اقتصادی ایران، رابطه ایران با بقیه جهان (و به ویژه ایالات متحده)، وضعیت امنیتی، سیاست خارجی و سیاست های فرهنگی آن دارند. آنها نتوانسته اند هیچ گونه حرکت نمایشی برای مقابله با مشکلات عدیده خود انجام دهند.
موضوع هسته ای در نقطه تلاقی همه این اختلافات قرار دارد و از چنان اهمیتی برخوردار است که انتخاب سیاست روشن از سوی تهران تنها در صورتی امکان پذیر خواهد بود که یک یا آن گروه ها بر رقبای خود پیروز شوند. علاوه بر این، نتیجه نیز درست است: یک تصمیم روشن از سوی ایران در مورد موضوع هستهای، مستلزم پیروزی آشکار یکی از این جناحها در نبردهای سیاسی داخلی برای کنترل سیاست ایران است. به عبارت دیگر، تنها راهی که ایرانیها میخواهند برنامه هستهای خود را برای بهبود روابط خود با غرب کنار بگذارند، این است که نبردی تا انتها صورت گیرد که در آن عملگرایان پیروز شوند و در نهایت بر تمام جنبههای ایران کنترل کامل داشته باشند. خط مشی. به همین ترتیب، تنها راهی که ایرانیها میتوانند جامعه بینالمللی را به سادگی کنار بگذارند و غنیسازی همه جانبه را انتخاب کنند، این است که تندروها در چنین رقابتی پیروز شوند و عملگرایان را بهعنوان نیرویی در تصمیمگیری ایران حذف کنند. بنابراین، از آنجایی که خطرات برای تهران بسیار زیاد است، موضوع هستهای ایران این پتانسیل را دارد که بند بند سیاست ایران را بشکند و کنترل دولت را به یکی از این جناحها بسپارد، که ناگزیر تغییرات عمدهای را در سیاستها در مورد سایر موضوعات مهم به دنبال خواهد داشت. مسائل
با توجه به این متغیرها، میتوان سه سناریو بالقوه را برای ایران طی دو تا پنج سال آینده ترسیم کرد که عمدتاً بر اساس نتیجه کوتاهمدت بنبست هستهای است، که متغیر کلیدی برای آینده ایران – بینالمللی، داخلی، باقی میماند. و از نظر اقتصادی.
سناریو 1: صعود تندروها
اگر بنبست هستهای به سرعت با پیروزی ایران به پایان برسد، این احتمالاً قدرت را به شدت به سمت تندروهای ایران متمایل میکند که میتوانند گزینههای سیاسی مورد نظر خود را بر دولت ایران تحمیل کنند. در این مورد، «پیروزی» به این معناست که جامعه بینالمللی نمیتواند روی رویکردی به توافق برسد که یا ایران را مجبور به دست کشیدن از برنامه هستهای خود کند یا مجازاتهای سنگینی را به دلیل تداوم سرکشی بر آنها تحمیل کند که مردم شاهد ادامه سرسختانه باشند. این برنامه بدتر از یک پیروزی پیروز است. در این شرایط، تندروها می توانند ادعا کنند که حق با آنهاست: اینکه غرب بیش از آن که به غرب نیاز داشته باشد (همانطور که آقای احمدی نژاد گفته است) به آنها نیاز دارد و آنها نیازی به ترس از کاهش اقتصاد اروپا و ژاپن ندارند. روابط. این یک پیروزی بزرگ برای موضع تندرو خواهد بود و عملاً هم عملگرایان و هم محافظه کاران جریان اصلی (که با نگرانی های عمل گرایان در مورد اقتصاد همدردی می کنند) بی اعتبار خواهد شد.
نتیجه احتمالاً تسلط فزاینده بر کل دستگاه دولتی توسط تندروهای رادیکال و نتایج همزمان برای سیاست خواهد بود. در روابط خارجی، احتمالاً به معنای از سرگیری حمایت تهاجمی ایران از تروریسم و مخالفت فعال با هر گونه روند صلح خاورمیانه است. این احتمالاً به معنای مخالفت با اصلاحات سیاسی در کشورهایی مانند سوریه و لبنان، احتمالاً همراه با تلاشهای مجدد برای بیثبات کردن دولتهای وضع موجود در منطقه (همانطور که با عربستان سعودی، کویت و بحرین در دهههای 1980 و 1990 انجام دادند) خواهد بود. از آنجایی که طبق گزارشها، تندروها از تلاشهای بسیار فعالتری برای آسیب رساندن به ایالات متحده در عراق، بسته به وضعیت آن درگیری، حمایت میکنند، این میتواند به معنای کمک و تشویق بیشتر و مرگبار ایران به شبهنظامیان مختلف شیعه برای جنگ با سنیها و هم سنیها باشد. به طور بالقوه آمریکایی ها نیز - چیزی که عمدتاً تاکنون در عراق اتفاق نیفتاده است.
از نظر سیاست داخلی، پیروزی تندروهای رادیکال می تواند به معنای تحمیل مجدد قوانین سختگیرانه اجتماعی بر پوشش، تعامل جنسیتی و سایر اشکال رفتار باشد. نه اینکه آنها نیاز به تشویق زیادی داشته باشند، اما احتمالاً سازمانهای دولتی مانند شورای نگهبان را متقاعد میکند که حتی خودسرانهتر عمل کنند تا اصلاحطلبان و عملگرایان را از حکومت حذف کنند، و بسیج و انصار حزبالله تمایل بیشتری به استفاده از خشونت برای اعمال فشار داشته باشند. دیدگاه آنها از انقلاب اسلامی است. این می تواند به سرکوب سایر حوزه های زندگی سیاسی ایران منجر شود که تاکنون دست نخورده باقی مانده اند. رسانههای نسبتا آزاد ایران یکی از اهداف آشکار خواهد بود.
مهمترین علامت سوال اقتصاد باقی می ماند. تندروها هیچ راه حل خوبی برای چگونگی اصلاح اقتصاد ندارند. پیشنهادهای احمدی نژاد نسخه های بی اعتبار سوسیالیسم دهه 1970 است که فقط وضعیت اقتصادی ایران را بدتر از آنچه که هست می کند. خیلی ها صرفاً به اقتصاد اهمیت نمی دهند و به نقل از خمینی می گویند «ما انقلاب نکردیم که قیمت خربزه را تغییر دهیم». آنها مطمئناً راه حل اصلاح طلبانه/پراگماتیست برای توسعه روابط بیشتر با غرب را با بهبود سیاست هایی که غرب آن را توهین آمیز می داند (مانند برنامه هسته ای و حمایت از تروریسم) مسدود خواهند کرد. این به نوبه خود همچنان می تواند محدودیت هایی را برای میزان تمایل کشورهای اروپایی و آسیای شرقی برای مقابله با ایران ایجاد کند. بنابراین، اقتصاد ممکن است به بدتر شدن ادامه دهد. در این مورد، ممکن است ناآرامی اجتماعی بزرگتری رخ دهد، که تندروها احتمالاً با خشونت مقابله خواهند کرد.
با این حال، اگر اروپاییها و ژاپنیها تصمیم بگیرند که تجارت و سرمایهگذاری در ایران را در سطوح قبل از سال 2002 حفظ کنند (که مستلزم درجهای از بیاحتیاطی است، اما مطمئناً نمیتوان آن را رد کرد)، ممکن است به اقتصاد اجازه دهد که به همان شکلی که هست، بدون تلو تلو خوردن ادامه دهد. در واقع در حال فروپاشیاین نیز باعث افزایش (کمتر) نارضایتی عمومی میشود، اما باز هم، تمایل تندروها به استفاده از زور باعث میشود که این میزان در کوتاهمدت تا میانمدت زیاد نباشد.
بنابراین، به دلیل صعود احمدی نژاد و متحدانش در جنبش آبادگران، یک نتیجه بد در مناقشه هسته ای نشان می دهد که ما ممکن است ایران قدیمی بد دهه 1980 را پشت سر بگذاریم – که قطعاً آن چیزی است که آنها امیدوارند به آن برسند.
حداقل یک مسیر دیگر برای این نتیجه وجود دارد که می تواند ناشی از ایستادن هسته ای فعلی باشد. اگر ایالات متحده اعتصابات نظامی علیه برنامه هسته ای ایران را آغاز کند ، به نظر می رسد که این امر منجر به همان پیروزی سختگیر در تهران خواهد شد. بدیهی است که چنین عمل بی پروا از جنگ بسیاری از موارد را در هوا به وجود می آورد ، اما به نظر می رسد که انجام این کار یک بار دیگر در استدلال های هاردلین ها بازی می کند: آنها می توانند چنین حملاتی را مانند اثبات اینکه متحد است ، مطالبه کنندایالت ها به دنبال نابودی جمهوری اسلامی و ایران بودند. آنها می توانند استدلال كنند كه چنین حمله ای اهمیت دستیابی به سلاح های هسته ای را برای جلوگیری از عملیات نظامی آینده آمریكا افزایش می دهد ، و احتمالاً بسیاری از ایرانیان اگر معتقد باشند لازم است فداکاری هایی را برای جنگ با جنگ علیه این جنگ انجام دهند ، بیشتر مایل به تحمل مشکلات اقتصادی باشند. ایالات متحده. این امر به طور همزمان اصلاح طلبان و عملگرایان را به دلیل استدلال در روابط بهتر با ایالات متحده بی اعتبار می کند و ممکن است بهانه ای برای هاردینرها فراهم کند تا حتی خفیف ترین اشکال مخالفان را نیز به سختی کاهش دهند.
در نتیجه ، یک عملیات نظامی ایالات متحده به طرز عجیبی می تواند تأثیر مشابهی با عدم موفقیت غربی در برخورد محکم با برنامه هسته ای ایران داشته باشد: این می تواند به تندروهای رادیکال ایران اجازه دهد تا اصلاح طلبان و عملگرایان را به حاشیه رانده و کنترل کامل تری بر سیاست های ایران و سازمان های دولتی داشته باشند. به عبارت دیگر ، هر دو گزینه افراطی که توسط دولت های غربی برای مقابله با برنامه هسته ای ایران - اعتصابات نظامی یا غارنوردی به تهران در نظر گرفته می شود - احتمالاً با توجه به آینده ایران همان نتیجه وحشتناک (از دیدگاه غربی) را ایجاد می کند.
سناریو 2: راه حل عملی
اگر جامعه بینالمللی مصمم، متحد و مایل به اعمال تحریمهای اقتصادی سنگین علیه ایران برای وادار کردن ایران به ترک برنامه هستهای خود باقی بماند، میتواند نتایج بسیار متفاوتی را در آینده میانمدت به همراه داشته باشد. این دقیقاً همان شرایطی است که رهبر معظم انقلاب خامنهای امیدوار بوده است از آن دوری کند، زیرا او را مجبور میکند بین سلامت اقتصادی ایران (مطلوب اصلاحطلبان و عملگرایان) و پیگیری آرمانهای انقلاب (مورد علاقه تندروها) یکی را انتخاب کند. و در حال حاضر در برنامه هسته ای تجسم یافته است). مطمئناً چشماندازی بسیار واقعی وجود دارد که در مواجهه با چنین انتخابی، خامنهای تصمیم میگیرد که بینی ایران را به مخالفت با چهرهاش قطع کند و در کنار تندروها قرار گیرد. اگر اینطور بود، نتیجه همان سناریوی اول بود. با این حال، به نظر می رسد حداقل به همان اندازه محتمل، و احتمالاً بیشتر با توجه به امتیازاتی که او در طول سال ها برای جلوگیری از تحریم های اقتصادی اروپا داده است، تصمیم بگیرد که برنامه هسته ای خود را در ازای لغو تحریم ها، تجارت و سرمایه گذاری کنار بگذارد. و ضمانتهای انرژی هستهای و امنیت از طرف غرب، بهویژه ایالات متحده - با فرض اینکه چنین هویجهایی عرضه شده باشد. این بدان معناست که خامنهای در مقابل تندروها در کنار عملگرایان قرار میگیرد و از آنجایی که تندروها بعید است که هرگز از این مسائل دست بکشند، به این معنی است که در نبردهای سیاسی داخلی شکست خواهند خورد.
اگرچه چنین نتیجه ای ممکن است برای حفظ آرمان های انقلاب اسلامی زیان آور باشد (و واضح است که خامنه ای نوع نبرد بزرگی را که برای رسیدن به آن باید انجام دهد را درک می کند)، احتمالاً بهترین نتیجه ممکن خواهد بود. نتیجه برای مردم ایرانبا حضور پراگماتیست های تکنوکرات که به طور قاطع در راس امور قرار دارند و توافق اقتصادی جدیدی با غرب حاصل شده است، ایران بهترین شانس خود را برای اصلاح و احیای اقتصاد خود خواهد داشت. از آنجایی که بسیاری از پراگماتیست ها حفظ حمایت عمومی از رژیم را مقدم بر پایبندی به ایدئولوژی خمینی قرار داده اند، ممکن است بسیاری از کدهای اجتماعی دیگر از بین بروند. همچنین ممکن است یک سست شدن بیشتر در سیستم سیاسی وجود داشته باشد زیرا عملگرایان معمولاً تمایل کمتری به استفاده از زور برای مقابله با مخالفان داخلی داشتهاند (اگرچه بیمیل نیستند).
جالب اینجاست که این نشان میدهد که بهترین سیاست غرب در قبال ایران، سیاست «عشق سخت» خواهد بود: اعمال تحریمهای سخت علیه ایران برای برانگیختن یک برهه داخلی بزرگ که میتواند (و احتمالاً احتمالاً) یک پیروزی آشکار برای ایران ایجاد کند. عملگراها بر تندروهااز آنجایی که هم مردم ایران و هم غرب احتمالاً با عملگرایان مسئول در ایران وضعیت بهتری خواهند داشت، این نتیجه ایده آل آنها خواهد بود. البته همیشه باید به خاطر داشت که حتی اگر غرب بتواند چنین بحران داخلی را برانگیزد، در ایران پایان آن هرگز قطعی نخواهد بود.
سناریو 3: بن بست طولانی مدت
محتمل ترین نتیجه بن بست هسته ای کنونی نیز ممکن است ناپایدارترین برای آینده میان مدت ایران باشد. محتمل ترین نتیجه این بن بست، بن بست طولانی مدت بین ایران و جامعه بین المللی است که باعث طولانی شدن بن بست میان جناح های سیاسی رقیب ایران می شود.
تلاشهای اعترافشده تهران برای تهیه کل چرخه سوخت هستهای برای اهداف غیرنظامی کمی آشکار، سرپیچی تهاجمیاش از جامعه بینالملل، و رد مصالحه توسط اتحادیه اروپا و روسیه، این احتمال را ایجاد میکند که ایران یک منفرد بینالمللی باقی میماند و بنابراین مانع از تندرو آشکار میشود. پیروزی در سناریوی یک در بالا فرض شده است. با این حال، به نظر نمی رسد کشورهای اروپایی (بدون اشاره به روسیه و چین) مایل به اعمال تحریم های اقتصادی علیه تهران باشند که می تواند تغییر عمده ای در رفتار تهران ایجاد کند و "راه حل عملی" سناریوی دو بالا را ایجاد کند. در عوض، به نظر میرسد که ایران به احتمال زیاد در بلاتکلیفی دیپلماتیک باقی میماند، زیرا به دنبال غنیسازی هستهای روابطش با بسیاری از کشورها تیره شده است، اما به اندازهای نیست که آن را در واقع تحت تحریمهای شدید بینالمللی قرار دهد.
این نتیجه تنها نوعی فشار خفیف بر تهران ایجاد میکند، که احتمالاً برای تحمیل آن نوع نبرد کششی که میتواند منجر به صعود تندروها یا عملگرایان شود، کافی نباشد.[1] در عوض، میتواند ایجاد کند. وضعیتی مانند قورباغه ضرب المثل در آب جوش: از آنجایی که حرارت فقط به تدریج افزایش می یابد، ممکن است آب قبل از اینکه قورباغه متوجه شود بجوشد. به همین ترتیب، بن بست طولانی مدت هسته ای به این معنی خواهد بود که هیچ نبرد داخلی بزرگ و در نتیجه هیچ پیروزی قاطعی از طرف یک یا طرف دیگر وجود نخواهد داشت. در این شرایط، مشخص نیست که آیا رژیم آخوندی به موقع معضلات پیش روی خود را تشخیص خواهد داد و ثابت خواهد کرد که می تواند راه حل های موثری ابداع کند یا می تواند به موقع با شرایط متغیر سازگار شود تا از فاجعه جلوگیری کند.
اقتصاد احتمالاً محرک اصلی خواهد بود. بیکاری، تورم، شکاف های رو به رشد توزیع ثروت و انبوهی از مشکلات اقتصادی دیگر به تدریج بدتر خواهد شد و زندگی روزمره مردم عادی ایرانی را سخت تر خواهد کرد. حتی با فروش نفت بالای 60 دلار در هر بشکه، اکثر ایرانیان تاکنون بهبود چندانی در زندگی خود نداشته اند، زیرا بیشتر پول از طریق فساد خارج می شود و این احتمالاً ادامه خواهد داشت. ادامه بدتر شدن شرایط اقتصادی، و ناخشنودی ناشی از آن، احتمالاً به مشکلات دیگری مانند رشد انفجاری در مصرف مواد مخدر، فحشا، بارداری های ناخواسته، و مخالفت سیاسی با رژیم – از مهمترین آنها – دامن خواهد زد. ایرانیها از فساد گستردهای که اقتصادشان را گرفتار میکند و معتقدند (به درستی) منبع اصلی بدبختیشان است، هیجان زدهاند. این نیز بدون شک عمیق تر خواهد شد، زیرا وضعیت اقتصادی به روند کاهشی خود ادامه می دهد. به ویژه، فساد دلیل اصلی این است که در حالی که درآمدهای نفتی ایران در ماه های اخیر از سقف گذشته است، اما عملاً هیچ یک از ثروت های جدید آن به جیب مردم عادی ایرانی راه پیدا نکرده است.[2]
اگرچه وی بر روی سکویی انتخاب شد که ضد فساد را نشان می داد ، اما بعید به نظر می رسد که احمدی نژاد بتواند در کاهش گرفتاری مردم ایران بهتر از خاتامی انجام دهد ، و او ممکن است خیلی خوب شرایط آنها را بدتر کند. احمدی نژاد متعهد به مبارزه با فساد است ، اما تصور اینكه رژیم به او اجازه می دهد هر كاری معنادار انجام دهد ، دشوار است ، زیرا این خود رژیم است كه موتور اصلی و ذینفع فساد است. ممکن است به او اجازه دهد ماهی های کوچکتر را دنبال کند ، اما احتمالاً قادر به لمس پیوند واقعی در سیستم نخواهد بود.
به همین ترتیب ، احمدی نژاد نیز روی بستر اصلاحات اقتصادی شرکت کرد ، اما دیدگاه وی در مورد اصلاحات اقتصادی نسخه ای ناخوشایند از سوسیالیسم دهه 1970 بود. متأسفانه ، ایران به سوسیالیسم کمتری احتیاج دارد ، نه بیشتر. به کنترل قیمت کمتری ، خصوصی سازی بیشتر ، سرمایه گذاری خصوصی بیشتر و شرکت های رایگان بیشتری نیاز دارد. بنابراین ، ایده های پیشنهادی احمدی نژاد احتمالاً فقط به فلج در سیستم ایران می افزاید. اگرچه قیمت بالای نفت در کوتاه مدت اقتصاد ایران را بافر می کند ، اگر وضعیت فعلی در مورد برنامه هسته ای ایران ادامه یابد ، بعید است که ایران سرمایه گذاری مورد نیاز خود را از غرب دریافت کند. حتی اگر مجازات رسمی وجود نداشته باشد ، تعداد کمی از شرکت ها می خواهند با ایران تجارت کنند. در واقع ، با شروع مجازات آژانس بین المللی انرژی هسته ای در سپتامبر 2005 ، رتبه اعتباری دولت ایران کاهش یافته است ، مشاغل غربی سرمایه خود را بیرون کشیده اند و سایر بنگاه ها در جای دیگر سرمایه گذاری را دنبال می کنند.
همه اینها بدتر شدن شرایط داخلی اقتصادی و در نتیجه سیاسی ایران را حفظ می کند. علاوه بر این ، عوامل اضافی را می توان به ترکیب اضافه کرد ، اگرچه لزوماً از سناریوی ذکر شده در بالا پیروی نمی کنند. اگر هاردینرها (همانطور که در تلاش هستند) بتوانند برخی از سخت گیری های اجتماعی را مجدداً تحمیل کنند ، این امر بسیاری از ایرانیان جوان را بیشتر می کند. با این حال ، اگر آنها کنترل کاملی در تهران نداشته باشند ، ممکن است رژیم مایل به استفاده از نوع نیرویی نباشد که برای از بین بردن تظاهرات مردمی در برابر بدتر شدن شرایط اقتصادی و اجتماعی لازم باشد. به این امر می توان احتمال بسیار واقعی جنگ داخلی در عراق را اضافه کرد ، که هم بی ثباتی را در ایران غربی ریخت و به ناچار باعث مداخله بسیار مهم (و در نتیجه پرهزینه) ایران ، یا آشکار یا پنهان شد.
بنابراین ، به نظر می رسد که در طی دو تا پنج سال آینده ، رژیم ایران به راحتی می تواند با یک سری بحران های اقتصادی ، سیاسی و دیپلماتیک روبرو شود که رژیم برای آن آماده است. در آن مرحله ، رژیم به احتمال زیاد خود را مجبور خواهد کرد که نوع انتخاب های سختی را که این سناریو فرض می کند در نتیجه فشار بین المللی بر مسئله هسته ای ایجاد کند ، انجام دهد. به این معنا ، صرفاً به تأخیر انداختن این بحث خواهد بود. با این حال ، تأخیر در این بحث به طور بالقوه برای رژیم ایران بسیار مضر خواهد بود. تحت این سناریو ، این نبرد سیاسی در تاریخ بعد در شرایط بدتر از تنگه های اقتصادی ، نارضایتی بیشتر مردمی و مشکلات بیرونی بالقوه جدی (مانند جنگ داخلی در عراق) اتفاق می افتد. در آن مرحله ، برای به طور ناگهانی یک بحث سیاسی شرور که برای ده ها سال در حال تحریک است ، دعوت از رویدادها برای چرخش از کنترل از بسیاری جهات است. در حقیقت ، در آن زمان مسیرهای احتمالی که سناریو می تواند به حدی تکثیر شود که ارزش اظهار نظر در مورد آن را ندارد. با این حال ، آنچه مشخص است این است که می تواند جعبه پاندورا را برای رژیم ایران باز کند. نوشتن زیرزمین جمهوری اسلامی زودرس خواهد بود و به نظر می رسد حتی در این سناریو زنده می ماند ، هرچند به شکل ضعیف و تغییر یافته. با این حال ، از آنجا که خود ایرانیان هنوز نمی دانند که بسیاری از مسیرهایی که در حال حاضر در حال گذر هستند ، احتمالاً به یکدیگر سقوط می کنند ، پیش بینی نحوه واکنش آنها غیرممکن است. در گذشته ، خامنه موفق شده است تعدادی از مصالحه های "گل و لای" را تحمیل کند که به ایران اجازه می داد تا از شرایط دشوار زنده بماند ، و او ممکن است دوباره بتواند این کار را انجام دهد. با این حال ، هیچ تضمینی وجود ندارد. بنابراین ، به اندازه کافی عجیب ، سناریویی که ممکن است برای تهران در طولانی مدت خطرناک ترین باشد ، همان چیزی است که به نظر می رسد در کوتاه مدت ، به شکلی از وضع موجود ، کمترین خطرناک است و به سادگی کل رویارویی هسته ای را از بین می برد.